English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 123 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
He is fast asleep. U خواب خواب است
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
asleep U خواب
asleep U خوابیده
asleep U خفته
to charm asleep U با افسون خواب کردن
to fall asleep U به خواب رفتن
he fell asleep U خوابش برد
he pretended to be asleep U چنین وانمود کرد که خواب است
he pretended to be asleep U خودرا بخواب زد
to fall asleep U به چرت رفتن
to be dead asleep U در خواب عمیق بودن
asleep at the switch <idiom> U متوجه فرصت نبودن ،روی بخت خوابیدن
I was sound asleep when he knocked. U وقتیکه در زد غرق خواب بودم
My legs fell asleep [are numb] . U ساق پاهایم خوابشان برده [سر شده اند] .
to fast off U باگره محکم کردن
fast U که کارش را خیلی سریع انجام میدهد
to keep a fast U روزه داشتن
fast by U نزدیک
fast U آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
fast U کیلو baud میدهد
fast U عملی که در آن فاکتور زمان کمتر از یک است
fast U روزه
fast U سفت
fast U پایدار باوفا
fast U رنگ نرو
fast U جلد وچابک
fast U سریع السیر
fast U تندرو
fast U تند
fast U روزه گرفتن
fast U سریع سطح سیقیلی مسیر بولینگ مسیر خشک و سفت اسبدوانی
fast U حافظه سریع و با دستیابی کوتاه برای CPU
fast U محلهای ذخیره سازی که قابل خواندن و نوشتن سریع هستند
fast U قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
fast U سطح لغزنده یا سفت
fast U فورا
fast U روش آسنکرون برای ارسال داده روی شبکه
fast U وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
to sleep fast U رفتن
to sleep fast U خواب خوش
to observe a fast U روزه داشتن
to observe a fast U روزه گرفتن
fast talker <idiom> U گوینده خوب کسی است که بتواند دیگران متقاعد کند
to make fast U بستن
to live fast U ولخرجی کردن
to live fast U خوش گذرانی کردن
to lay fast U نگاه داشتن
fast-forward U جلو زدن فیلم
to make fast U محکم کردن
to hold fast U نگاهداشتن
to stand fast U محکم ایستادن
to stand fast U ثابت بودن
pull a fast one <idiom> U تقلب کردن
fast buck <idiom> U پول درآوردن ساده وآسان است
colour fast U دارایرنگثابت
fast forward U جلوبر
fast food U تند خوراک تندکار
water fast U پارچه شورنرو
water fast U غیر قابل پاک شدن بوسیله اب
water fast U رنگ نرو
to walk fast U تندراه رفتن
to take fast hold of U گرفتن
to take fast hold of U سفت
It was raining fast. U باران تندی می آمد
to hold fast U محکم
hard and fast U لازم الاجراء
fast cruise U ازمایش سریع ناو در بندر
fast day U روز روزه
fast cruise U ازمایش حرکت سریع ناو
hard and fast U غیر قابل تغییروانحراف
fast break U ضدحمله
fast break U حمله سریع به دروازه
fast bowler U توپ انداز پرتاب سریع
fast and loose U ازروی بی باکی ازروی مکرو حیله
fast and loose U نااستوار
fast access U با دستیابی سریع
acid fast U دارای لکه هایی که بااسید زائل نمیشود
acid fast U مقاوم در برابر رنگ بری اسید
hard and fast U سخت ومحکم
fast handed U خسیس
fast handed U خشک دست
hard and fast U ثابت
fast neutron U نوترون سریع
to break ones fast U خوردن
to break ones fast U روزه
to break ones fast U ناشتایی خوردن
to break ones fast U افطارکردن
to break one's fast U افطار کردن
stern fast U طناب پاشنه قایق
stand fast U فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان بایست به جای خود
stand fast U متوقف شدن
make fast U مهار
fast shuttle U نقل و انتقال سریع
fast shuttle U تغییرمکان سریع یکانها یا خودرو
fast pill U ماده محرک غیرمجاز برای افزایش سرعت اسب
fast heart beat U تندتپشی [پزشکی]
fast forward key U کلیدجلوبرندهسریع
the car goes nice and fast U اتوموبیل بد نمیرود
fast moving depression U کمفشاری سریع
fast moving stock U کالایی که به سرعت فروخته میشود
fast moving stock U موجودی که به سرعت کاهش می یابد
fast breeder reactor U رآکتورهستهایکهبیشترازمصرفخود"پلوتونیوم "تولیدمیکند
fast heart beat U تاکی کاردی [پزشکی]
He who grasps too much holds nothing fast. <proverb> U کسی که کاری بیش از تواناییش را بپذیرد آن کار را ناقص انجام می دهد.
lay fast by the heels U تعقیب کردن
heat fast paint U رنگ مقاوم گرما
hard and fast rule U قانون خشک و سخت
Rumors circulate fast. U شایعات سریع در همه جا می پیچد
My watch is fast (gaining). U ساعتم جلو می افتد
fast-forward button U دکمهجلوبر
The clock is fast (gaining). U ساعت دیواری تند کار می کند
Making fast progress. U سریع ترقی کردن
lay fast by the heels U در بند یا زندان نهادن
to play fast and loose U بی ثباتی نشان دادن
fast bindŠfast find U جای محکم بگذارتازودپیداکنی
fast moving depression U کمفشاری تند
hard and fast rule <idiom> U نتیجه ماندگار
fast data entry control U کنترلدخولاطاعاتسریع
Pleasant hours fly fast. <proverb> U لحظات خوش زود می گذرد.
pleasant hours fly fast. <proverb> U عمر اگر خوش گذرد زندگی نوح کم است.
Bad news travels fast . <proverb> U خبرهاى بد سریع پخش مى شوند.
You pulled a fast one. That was a neat trick you played. U خوب حقه زدی ( سوار کردی )
To play fast and loose . To go up and down like a yoyo. To shI'lly –shally . U سفت کن شل کن درآوردن
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com